یک روز عیسی با شاگردانش رازی را درمیان گذاشت، اینکه او بهزودی مورد آزار و رنج بسیار قرار خواهد گرفت. کاهن اعظم و کاتبان با بیرحمی با او رفتار خواهند کرد و او را در اورشلیم خواهند کشت، اما او در روز سوم بعد از دفن، از مرگ قیام کرده و دوباره زنده خواهد شد.
ضمناً عیسی به شاگردانش فرمان داد تا نسبت به او وفادار بمانند و از بودن با او هرگز شرمنده نباشند. او به آنها آموخت که خودخواهانه زندگی نکنند، بلکه با همه با نیکویی رفتار کنند. سپس به آنها قول داد که بعضی از آنها قبل از اینکه بمیرند، پسر انسان را خواهند دید که وارد ملکوتش میشود.
این نوع تعلیمات برای شاگردان خیلی جدید بود. آنها نمیتوانستند درک کنند که عیسی به جهان آمده بود تا آزار ببیند، رنج بکشد و بمیرد. آنها فکر میکردند که در کنار مسیح بر روی زمین سلطنت خواهند کرد. به همین دلیل از صحبتهایی که حالا از عیسی میشنیدند ناراحت بودند.
حدود یک هفته بعد از این ماجرا عیسی پطرس، یعقوب، و یوحنا را همراه خود به بالای کوهی برد. شاگردان خسته بودند و خیلی زود به خواب رفتند. در همان حالی که مسیح دعا میکرد، صورتش تغییر کرده و مثل خورشید میدرخشید و جامهاش سفید و نورانی شد. سپس موسی و ایلیا از بهشت در کنار او ظاهر شدند و هر سه با هم شروع به صحبت کردند.
ناگهان شاگردان از خواب بیدار شده و در حیرت بودند که چه اتفاقی برای عیسی افتاده بود؟ آنها از دیدن سه شخص درخشان در مقابلشان حسابی ترسیده بودند. به نوعی سه شاگرد عیسی میدانستند که آن دو شخص دیگر موسی و ایلیا بودند. سپس ابری درخشان همهٔ آنان را دربَر گرفت و صدایی از درون ابر شنیده شد که میگفت: «این است پسر محبوب من، که از او بسیار خشنودم، سخنان او را بشنوید.» خیلی زود موسی و ایلیا ناپدید شدند و شاگردان متوجه شدند که فقط عیسی آنجاست.
مسیح این ملاقات را برای سه شاگردش و همهٔ ایمانداران نسلهای آینده برنامهریزی کرده بود. این نمونهای است از جلالی که او خواهد داشت، زمانی که دوباره به زمین بر میگردد. بعد همهٔ مقدسین که با خون او بازخرید شدهاند، با او خواهند بود. همهٔ کسانی که قبل از برگشت او مردهاند دوباره زنده خواهند شد، مثل موسی. آنهایی که موقع برگشت مسیح زنده هستند در یک چشمبههمزدن تبدیل خواهند شد.